- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
صدای «فزت ورب ال...» به گوش آمد و آه به حـق رسـیـدی عـلـی! لا الـه الا الله چگـونه بعد تو از هم نپـاشد این دنیا؟ چگونه سر کند این خاک با غمی جانکاه؟ تو را چنان که تویی در جهان کسی نشناخت نـبـود هـیـچ کس از جـایـگـاه تـو آگـاه عزا گرفته برایت در آسمان خورشید عـجـیب نیـست اگر تا ابـد نـتـابـد مـاه سرت اگرچه به شمشیر کین شکافته شد قسم به وعده حق خون تو نگشت تباه تو دست عدل خدایی چه با فقیر و یتیم چه قـاتلت که به دامان عـدل بُرد پـناه محبت تو فقـط خاص شیعـیانت نیست که داری از همه ادیان چقدر خاطرخواه! به خون نشـسـته در اندوه رفـتنت دنیا به انتـظار تو صدها فرشته چـشم براه سلام زینب و اشک حـسین را برسان بـه دسـت دخـتــر دردانـه رســول الله از او بپرس که آنروز بین کوچه چه شد که میکند ز بیـانش حسن هنوز اکراه همین که جان عزیزت به عرش اعلی رفت ز گـوشـه گـوشۀ دنـیا بـلـند شد ناگـاه، صـدای آه یـتـیـمـان عـالـم از یکسـو ز سمت دیگر دنیا صدای هقهق چاه
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
نمیخواهد دلم غیر از أمیرالمؤمنینش را همان که حق پسندیدهاست با او کل دینش را ولایت دارد او، یعنی که رزق آسمان با اوست همان وقتی که روزی میدهد اهل زمینش را به دل چنگی نزد این آسمان با ریسمانهایش هر آن که چنگ زد یک رشته از حبل المتینش را مَبینَش یک بَشَر، یک فیض او گنجینهٔ وحی است خدا با او بیان کردهاست قرآن مُبینش را تمام لشکر از وحشت فراری میشود تا چین اگر ظاهر کند بر روی پیشانیش چینش را امام آن است که یک فاطمه باشد صدف او را و بین کعـبه مهـمانی کند دُرّ ثـمیـنش را نه آن که بر سرش دعوا شد و آخر نشد معلوم و حتی مادرش گم کرد بابای جنینش را چه میگویند در پاسخ، هواداران آن دینی که خالُ المؤمنینش کُشته اُمّ المؤمنینش را غـم ارباب، مظلومیت مولاست در عالَم اگر آتش زده جان مُحِبِّ دل غـمینش را جبینم را فقط در سجده بر آن خاک بگذارم که بر آن ریخته ارباب من خون جبینش را
: امتیاز
|
ذکر مصائب ضربت خوردن امیر المؤمنین علیهالسلام در شب نوزدهم
شمـشـیر از اهل عبادت خورد حـیدر بر ساحـتـش تیـرِ جهالت خورد حیدر خاری به چشمش بود! عمری خون دلها از دست قومی بیلیاقت خورد حـیدر
: امتیاز
|
مدح و شهادت مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت انـبـوه دردهـای تو را آسـمـان نـداشت افـسوس... با تـمـام بـزرگی، زمین ما جایی برای مانـدن تو در مـیان نداشت پیش از تو روزگار، کـریمی ندیده بود بعد از تو سفرۀ فقـرا آب و نان نداشت محراب مانده بود در آن صبح فتنهخیز میخواست نعره سر دهد امّا توان نداشت بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت دسـتان مـهـربان تو را آسـمان نـداشت پیـش از تو ای بـهـانـۀ هر آفـریـنـشی! هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت آری عـدالـتی که بـنا ریخت در جهـان جز کینه از برای علی ارمغان نداشت گـاهی کـنـار نخـل و زمانی کـنار چاه شبهای سوگ فاطمه چشمت امان نداشت یا مرتضی! پس از تو جهان تیرهروز شد زیرا بـدون تو پـدری مهـربـان نداشت من خـاک را قـدم زدم و هیـچ جـا دلـم جز سایهسار مِهر علی سایهبان نداشت یا مـرتضی! ببخـش اگـر در رثـای تو شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
آقــای کـریــم خــیـر مـقـدم جـنـات و نـعـیـم خـیر مقدم دریای کرم به جوشش افتاد دریـای عـظـیـم خـیر مقـدم امـــیـــد دل نـــیــازمـنــد و مسکـین و یـتـیم خـیر مقدم بخـشـنـده و مـهـربان عـالـم رحمان و رحـیم خیر مقـدم ای پاسخ تو به شخص هتاک پول و زر و سیم خیر مقدم عیسی به رسول تهنیت گفت موسـای کـلـیـم خـیـر مـقدم نـور تـو چـراغ انجـمن شد آنـقـدر بـلـنـد شـد مـقــامـت کردی به حسـین هم امامت بر دوش نبی نشستنت خود حاکی است ز اوج احترامت خیر تو رسیـد بر همه کس حاتم خجل است از مرامت از لـقـمه نـان تو همه سـیر بیـمـار جـذامـی و غـلامـت الحـق که مـعـز مـؤمـنـیـنی از عرش خدا دهد سـلامت میلاد تو بهـتـرین خـبر شد شعر است و چرا مثل نگویم گـویم ز مـه و زحـل نگویم شیرین شده کام من ز مدحت زشت است که از عسل نگویم نقد است طلا به مشت سائل هرگز دگـر از بـدل نگـویم ای شیر عـلی یل جگـردار حاشا که من از جمل نگویم حق نیست که من ز سرگذشت آن ناقه که گشت شل نگویم از ناقه سوار چون که میدید بـالای سـرش اجـل نـگـویم فارغ ز سخن عمل چه زیباست از فـاطـمـه تـو تـبـار داری ایـنـقــدر که اعـتـبـار داری ما را سر سفرهات نـشاندی مـانـنـد عــلـی وقــار داری امـوال تو بـذل شد تمـامـش این سابقـه را سه بار داری دیگر چه بگـویم چه نویسم از بس که تو افـتخار داری نان و نمکت چه برکتی کرد حـالا چـقـدر تـو یـار داری هر چـنـد اگـر حـرم نداری در سـیـنـه مـا مــزار داری بیـچـاره و مفـلـس و گدائیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
مقصود عشق حس شعوری خدایی است احـســاس اولـیـن قــدم آشـنـایـی است عـشـقی که ابـتـدای ازل ابتدای اوست عشقی که مرز نقـطه بیانتهـایی است عاشق ز خویش هیچ ندارد به غیر عشق دعـوی چـشـم آیـنـه بـیادعـایی اسـت ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی در پیش عشق رتبه شاهی گدایی است پـروردگـار نـعـمت خود را تـمام کرد بر عاشقی که فطرت او مجتبایی است گشتیم هرچه در پی این جلوه صبح و شام تو آمدی و بـارش رحـمت شروع شد سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد بستیم سوی چشم تو قـد قـامت صلات عاشـق شدن به نیت قـربت شروع شد ای مهربانترین تو رسیدی بعد از این بـین گـدا و شـاه رفـاقـت شــروع شـد در سایـهسار قـامـتت ای پادشاه حُسن افـسـانـۀ هـمـای سـعـادت شـروع شـد هر کس رسید در زد و در زد که بعد از این جود و کرم به شیوه عادت شروع شد تا که تویی کـریم گـدایی سـعـادتیست افطار شد چه خوب خداوند سفره چید خـرمای سـفـره رمـضـان عـلی رسید کوتاه شد اگر چه؛ ولی عرض تهنیت هفت آسمان به قامت تو جامهای برید هرکس که دید روی تو را گفت چشم توست شیرینترین رطب که نگاه بشر چشید باز است دستهای تو از بس برای خلق هرگز کسی به پیش تو مشت تو را ندید حی علی الکریم وعلی العشق سر دهیم وقـت نـمـاز سـائـلی عـاشـقـان رسـیـد در حلـقـههای زلف تو عـالم اسیر شد بگـذار تا که بـاغ شـما را چـمـن شوم یعنی که با غـبار رهت هم وطن شوم یک عـمر مزد نوکـریام را نخواسـتم بـگـذار با لـبـاس غـلامـی کـفـن شـوم من غرق در توأم اثری نیست از خودم یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم شکر خـدا کـمـال نعـم شد نـصیب من تا نـوکـر حـسـیـن گـدای حـسـن شـوم دستم به روی سـیـنه زدم تا بـقـیع بال آقـا سـلام بـر تـو و آن تـربت غـریـب آقـا سـلام بر تو و آن قـسـمت غـریب ای کاش شمع میشدم آقا که لحـظهای روشن شود ز شعلهام آن ظلمت غریب تنـهـا به پـشت پـنـجـرههـای بـقـیـع تو باگریه آه میکـشم از حـسرت غـریب غربت زلحظه لحظه عمر تو جاری است کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب از لحظهای که موی سرت را سپید کرد در کوچه مانده بودی و آن غیرت غریب بر درد ما غـیر فـرج راه چاره نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عرش تا فرش دو عالم همه سرسبز شده بر لب پیر و جوان زمزمه سرسبز شده دامن مـادرمـان فـاطـمه سـرسـبـز شده شاد باشید كه غم از همه جا پر زده است پـسـر ارشـد زهـرا و عـلـی آمده است نـیـمـۀ مـاه خـدا، مـاه نــزول بــركـات بشر از تیرهگی بخت خودش یافت نجات آمـده ماه جـبـیـنی كه بُوَد نـور صفـات در زمین یابه زمان از خبرش هست سخن حُسن كامل به وجـود آمده با نام حـسن شادمان است دل حـیدر و زهرا و نبی بیقراراست جهـان از روی شاه عربی "چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی" آن شبی كه بركـات حسنی گل میكرد مـالـك الْـمُـلْـك ز آفـاق تـنــزّل میكـرد به زمین پای نهـاده است امیـر مطـلـق یاحسن جان شده حك برروی هرچه بیرق جبرئیل آمده تا بانگ زند: "جاء الحق" چشم ابلیس صفت ها شده از نورت كور قل هوالله بخوان چشم بد از رویت دور زمزمه میكند از عشق شما جان و تنم "همه دم فكر من این است و همه شب سخنم" "من مسـلمان شـدۀ دسـت امـام حـسنم" دل كه بی تاب تودلبر نشود كه دل نیست "هركه دیوانۀ عشق تو نشدعاقل نیست" تو كه با هر نفـس خـستـۀ ما هم نفـسی موقـع بیكـسی شیـعـه تو فـریـاد رسی دست خالی نرود از در این خانه كسی دست خالی به سوی "بیت كرم" آمدهام بیپـر وبال، ولـی با كـرمت پـر زدهام عاشق حیدرم و نوكرم و زهرا دوست مِهر آل تو مرا گشته عجین با رگ و پوست " به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست" كوكب دُرّ جهان، بی تو جهان ویران است در كرم خانۀ تو هردو جهان مهمان است هركجا ذكر حسن هست برایم وطن است وطن من حرم حضرت شیرین سخن است "یعنی آنجا كه در آن خانه محبوب من است" خانۀ دوست دل ماست كه بر نام شماست در كرم خانۀ حق، سفرۀ اطعام شماست زینت عرش خدا روی زمین جای تو نیست سر نا قابل ما خاك كف پـای تو نیست ظرف آلودۀ ما در خور صهبای تو نیست وارث هـیبت حـیـدر، پـسر شـیـر خـدا نظری كن ز كرامت به منِ بیسر وپا غیر آل علی کس بر دل ما سلطان نیست عاشقی كار دل مصلحت اندیشان نیست عاشقی اول راه است، در آن پایان نیست ای به قربان تو و حُسن و مرام تو حسن كل اجـداد من هـسـتـند غـلام تو حـسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
گـوشههـایی از مناجات سحـر دارد لبم موقع بـوسـه به خـاک پا هـنر دارد لبم مستم و دیگر ندارد هیچ کس کاری به من گر خـریـدارم نبـاشد یار، کاسب نیستم نـوکـرم، اما پی جـیـره مـواجـب نیستم مهر آقایم حسن را تا که من صاحب شدم میشود هر بندهای حاجت روا پیش کریم در به در اصلاً ندارد فکر جا پیش کریم بنده درمـانده را تحـویل میگیرد حسن دوست دارم باده را وقت اذان صبحدم با گداها کیف دارد شب نشینی دور هم آمده آنکس که جودش فرق دارد با همه قدو بالایش علی، دست عطایش فاطمه دلگشای او علی، مشکل گشایش فاطمه کوثر و زمزم که با لعل حسن حل میشود هم نگاهی میکنی و غوره را می میکنی هم ز نسلت سمت وسوی قبله را ری میکنی کورباشد آن زنی که فتنه چینی میکند خواب و رویایم شده نقش شبستان حسن در بقیعش دم گرفتن با حسین جان حسن نیـمـه ماه خـدا زهـرا دعـایم را نوشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
شیرین تر از شکّر که بر لب مینشیند بر روی لب یا رب و یا رب مینشیند تـوحـیـد را بـایـد بـیـامـوزد به خوبی هر دانش آموزی به مکـتب مینشیند پس مینویسم « یا الهی» را «حسن جان« قـال الـنـبـی الـمـؤتـمـن اهـلا و سهلا قـال امـام الـمـمـتـحـن اهـلا و سـهـلا اهلا و سهـلا یابن زهـرا یابن حـیـدر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
ریسهبندان کن، عـلیِ مرتضی بابا شده نـیــمــۀ مـاهِ خـدا شـیـرخـدا بـابـا شــده حُسنِ مطلق رونمایی شد؛ حسن لبخند زد چون أمیرالمـؤمـنـینِ شیــعهها بابا شده هست ذکر «یاعلیُ و یاعظیمِ » اهل بیت کوثر امشب صاحب دردانۀ أطهر شده حـضرت أم أبیـهـا حـضرتِ مـادر شده دیـد دسـتِ خـالیام را داد عـیـدیِ مـرا از میانِ جمعـیت؛ زهـرا صدایم زد بیا آمـدم! نوکـر شـدم از بـرکـت نامِ حسن دام را انداخـت؛ دل افـتاد در دام حسن شک نکن یکروز میگیرم برات کربلا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
هـنـوز راه نـدارد کـسـی به عـالـم تـو نسـیـم هم نـرسـیده به درک پـرچـم تو نسیم پنجـرۀ وحی! صبح زود بهـشت! «اذا تـنـفـسِ» بـاران هـوای شبـنـم تو تو در نمازی و چون گوشواره میلرزد شکوه عرش خـدا، شانههای محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ بـه راز «عِـزّةُ للّه» نــقـش خــاتـم تـو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه مائیم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نـشـسـتـهایـم سـر ســفــرۀ مُـحــرم تـو هوای روضه نـدارم ولی کسی انگـار مـیان دفـتـر من مینـویـسـد از غـم تو گـریز میزند از مـاتـمت به عـاشـورا گـریـز میزنـد از کـربـلا به مـاتـم تو
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
هـرکار میکـنـم که نـلغـزم نـمیشود پیش تو سر شکـسـته نبـاشم نمیشود هر قدر هم هوای مرا داشت لطف تو امـا دوبــاره بــنـدهات آدم نـمـیشـود
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دیگر ز تو نام و نشان در کارهایم نیست ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست آنقـدر بیپـرده گـنـاه و معـصیت کردم دیگر اثـر در ذکـر یا ستـارهایم نیست هرچند توبه میکنم روزی هزاران بار اما پشیـمانی در این تکـرارهایم نیست هر روز و شب نام در گفتارهایم هست اما نـشانی از تو در کردارهـایم نیست این توبههای من خودش هم توبه میخواهد انگـار امـیدی به استغـفـارهـایم نیـست دیگر سحرهایم ندارد رنگ و بویت را دیگر صفا در سفـرۀ افـطارهایم نیست
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
من را ببـین یارب اگر غـرق گـناهم “یا حِرْزَ مَنْ لَا حِرْزَ لَه”من بیپناهم عُشاق پُر بود از عبادت کولههاشان من که ندارم جز تو چیزی کن نگاهم سـر به هـوا بـودم نـدیـدم راه از چاه در عرش جـایم بود حالا قعـر چاهم گـفـتـنـد دارد شـاه عــبـد رو سـیـاه و من هم شـنـیدم آمدم چون روسـیـاهم عمرم همه در سرکشی سر شد خدایا باید دوبـاره فـرصـتی از تو بخواهم من سرشکسته هستم از سنگ معاصی چـیزی نمـانـده در بسـاطـم غـیر آهم با دست خالی روبه درگاه تو هربار العـفـو گـفـتم خـواستم یک کـربلا هم آمـد صـدا انـگـار از حـلـقـی بـریـده خـواهـر کـجـایی من میان قـتـلگـاهم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
از من نـدیـده است کـسی بیپـنـاهتـر روزم شده است از شب تیره سیاهتر دست مرا بگیر که از خود فراریام راضی نـشو بـبـیـنیام ازاین تـبـاهتر زانـو زدم مـقـابل تو چـون اسـیـرها این بار از هـمـیشه ولی بـیسـلاحتر مَولایَ اَنتَ تَعـلَـمُ ضَـعـفِی عَنِ الـبَلا آری به جزتو کیست به ضعفم گواهتر هرگز ندیدم از تو کسی را کـریم تر هرگز نـدیـدم از کـرمت دلـبـخواهتـر با اشک آمدم که شنـیدم پسـند توست چـشمی که میشود به ازای گـناه تر یا ربِّ انـتَ اَکـرَمُ مِنْ اَنْ تُـضیـعُـنی حـالا که از هـمـیـشه شدم بیپـنـاهتر
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
در بساطم باز چیزی نیست، آهم را نگاه قطـرههای شرم، در ابرِ نگـاهم را نگاه این زمستان هم گذشت؛ از برفِ پیری بگذریم! روسپیدان را ببین؛ روی سیاهم را نگاه بـر تن دیـوار زنـدانـم به جـای پـنـجـره میلـههای چوبخطّ سال و ماهم را نگاه خـاک بر سر ریخـتـم پای دل ویـرانهام سقفِ خاکآلـودهام را؛ سرپناهم را نگاه با خودم در جنگ بودم قلعههایم فتح شد چشم، زهرآلود؛ دل، زخمی؛ سپاهم را نگاه کور کردم چشمههایی را که غرق نور بود خشکـسالِ چـشـمهای بیگـنـاهم را نگاه در بساطم نیست جرمی لایق غفّاریات کوهِ غفران را ببین؛ مثقال کاهم را نگاه چشمپوشا !؛ نامۀ اعـمالِ زشتم را نبـین »یا حسینم» را؛ گریزِ قـتلگاهم را نگاه
: امتیاز
|
مناجات با خداوند کریم و روضه سیدالشهدا علیهالسلام
از همه خسته شدم، خستگیام را در کن مضطرم، لطف کن و فکر مَنِ مضطر کن بیپـنـاهم به جز این خـانه پـناهـم ندهند من پنـاهـنـده شـدم بر تو مرا در بر کن گر چه رویـم سـیـه و دامـنـم آلـوده شده از خـطـایم بـگـذر حال مـرا بـهـتـر کن حال اشکی بده من را که دلم بِشْکَستهست بعد ازآن رحم بر این حال و به چشم تر کن یا رئوف، از سر رأفت مددی کن بر من یا کـریم، از کرمت شاملِ این نوکر کن بر سـر سـفـرۀ تو آمـدهام، سـفـره گـشـا بیـن خـوبانِ درت جـای مرا گـسـتر کن آمدم تـوبه کـنم، قـول دهـم، خـوب شوم توبـهام را بپـذیـر، حرف مـرا بـاور کن کوچکم محضر تو، ای تو بزرگِ همگان من نه اصلاً؛ نظـرم حـقِ یلِ خـیـبر کن به بزرگیِ عـلی دستِ مَنِ کـوچک گیر قـلب من را حـرم فـاطـمه و حـیـدر کن علی و فاطـمه بر روی حسین حسّاسـند نظری بر مَنِ نوکـر، به شَهِ بیسـر کن زخمی اُفتاده به گودال و تنش در خون است شمر صرف نظر از دشنه و از خنجر کن خواهرش آمده از تل، نَبُر از شَه سر را رحم برقلبِ پُر از خونِ چنین خواهر کن
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با خداوند کریم
چـشمـم از آسـتانت غیر از کـرم ندیده ای آیـۀ مـحـبت، از تـو به مـا رسـیـده از خـانۀ کـریـمان خـالی نـرفـته دستی سـائل نـشد پـشـیـمـان از مـنّت کـشـیده خـیری اگر رسیـده، از جـانب تو بوده برگـشـته خـانۀ تو، از خـلق دل بُـریده دست از تو برندارد حق دارد آن کسی که از چشمۀ عنایت یک جرعه می چشیده جاماندهها غریبند، گاهی نگاه بد نیست گریهست کار و بارش چشم حرم ندیده کـرب وبـلای ما را دست رقـیـه دادند باید بگـیـرم امـضا از کـودکی خـمـیده با قطرههای اشکت حاجت بگـیر سائل از کـودکی که جان داد پای سر بـریده
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
و هر حرف و حدیثی آیۀ قرآن نخواهد شد زنی غیر از خدیجه اسوۀ ایمان نخواهد شد به جز او هیچ اُمّ المومِنینی نیست در این شهر به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد سُکـوتش میکند تحقیـر بیدادِ هُبـلها را گلستانی که با نَمرود هم پیمان نخواهد شد خدیجه خوب میداند رسالت بیولایت نیست که آن از این جدا و این جدا از آن نخواهد شد کویرِ خشک، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم جهنّم زاده هرگز مَحرمِ باران نخواهد شد نه؛ هر افسانهای همخانۀ وحیِ الهی نیست به اجبار آنکه اسلام آورد سَلمان نخواهد شد علی همبازیِ یک کودکِ مظلوم میگردد ولی بازیچۀ پیراهن عُـثمـان نخواهد شد جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت: علی مرعوبِ نام و نسبت و عنوان نخواهد شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن من به فهم ناقـص خود اینـقـدَر دانستهام میتوان در وصف او یک عمر منبر داشتن دست رد بر سینۀ جاه و مـقام خود زدن خواستگاری از یتیم مکه در سر داشتن طعنۀ اغیار را با جان خریدن، در عوض جایـگـاه ویـژه در قـلـب پـیـمـبر داشـتن روزگاری که در آن فرزند دختر ننگ بود سربلند و مفـتخر بودن به کـوثـر داشتن پاسداری کردن از دین با تمام مال خود همترازی اینـچـنین با تیغ حـیـدر داشتن مــادری کــردن بـرای مــادر آئـیـنـههـا شأنی از آسـیـه و مـریـم فـراتـر داشـتن “من به جای کل این عالم مسلمان توام” با همین جمله غم از دوش نبی برداشتن سـال انـدوه پـیـمـبـر بود سـال مـرگ او آن که لبخندش بری بود از برابر داشتن هیچکس مانند او شایستـۀ این نام نیست مؤمنین را میسزد اینگونه مادر داشتن
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
دریای صبر و مظهر تقوا خدیجه است استاد حلـم و معـنی غَـرا خدیجه است کـوه وفــا و مـعــدن جـود و یَــم کـرم سرچـشـمـۀ فـضـائل دنیـا خدیجه است چون زَر عیار عصمت او بیشمار بود گـنـجیـنـۀ محـبت و اعـلا خدیجه است در مهـر و مـعـرفت شده اُلگـوی آسیه در بندیگـیـش اُسـوۀ حـوّا خدیجه است اول زنی که روی به اسلام کرده است اسلام از او شداست مصفّا، خدیجه است باشـد به حـق مُـلـقّـبِ بَر اُمِّ مـؤمـنـیـن آری که خار دیـدۀ اعـدا خـدیجـه است روشن به نور اوست دل و خانۀ رسول چون نور چشم و همسر طاها خدیجه است شمـشیر مرتضی است اگر حافـظ نبی مرهم به زخـم سید بطـها خدیجه است هم ثروت و جوانی او خرج دین شد است هم حامی و مشـوّق مولا خدیجه است فخریه میکند به جهـان تا زمان حشر این منصبش که مادر زهرا خدیجه است تنها همین به مدح و بزرگی او بس است مادر بزرگ زینب کبری خدیجه است گر چه تنـش کـفن شده بین عبای ناب گـریـانِ شاهِ بیکـفـن اما خـدیجه است
: امتیاز
|